-
تقدیم به مادرم...
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 13:18
هنوز باور نمیکنم رفتنت را... در قاب ِ عکس روی میزی که خیلی دوست داشتی روی آن نهار و شام بخوریم; البته الان با پارچه ی ساتن مشکی و چند شمع سیاه و خرما و حلوا و سه قاب عکس از تو تزیین شده... سه قاب عکس خندان... با چهره ی درخشانت... خنده ی از ته دلت معلوم است اما... میدانم باز هم نگران مایی مثل همان شب که داشتیم تورا به...
-
شب یلدا
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 20:46
یلدایی نداشتم از اول... همه ی شبهایم بلند بود بعد از رفتنت...
-
مداد گلی
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 16:30
اشتباه از من بود ; پـُر رنگ نوشته بودمت... سخت پـاک می شوی...
-
خیالت راحت!
دوشنبه 28 آذرماه سال 1390 18:19
تو خیلی خوشگلی و از همونایی هستی که همه ی پسرا با دیدنت سریع میخوان برن تو کارت یا حالا هرچی! چشات و دماغ باریک و لبای بالشی هم که یه زمانی با آنجلینا جولی مقایسش میکردم هم به زیباییت اضافه کرده... از اخلاق گندت که بگذریم.. از تمام خوبی هایی که به تو کردم بگذریم.. از اون روزایی که به خاطر تو از خیلی از عزیزترین چیزای...
-
هوی! گوشـِت با منه؟
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 17:34
پشت خنده های ساده لوحانه ای که می کنم حواسم پرت مشکلاتی ست که گریه تنها تخفیفی برای آرام شدنش است...
-
تریلوژی ِ اسپرسو
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 20:14
بوی تلخ قهوه ی بـرند ترک; توی ویترین مغازه ی پیرمرد مو سفیدِ ارمنی; توی همون خیابونی که با هم قدم میزدیم منو دیوونه می کنه... وقتی کلاه شاپوشو رو سرش جا به جا کرد... قربان اسپرسو؟
-
مادر
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 23:14
هرچقدر هم که بخوام روحیه داشته باشم و قوی باشم و ناراحت نباشم ولی بازم شبایی هست که یادم میاد چقدر تو خوب بودی و مهربون و با گذشت و البته هنوزم هستی... دوماهه که خوابیدی آخه کی بیدار میشی یادت نیست صبح های زمستون که میخواستم برم مدرسه چقدر صدام میکردی تا بیدار شم؟ بیدار شو ای تمام زندگی من... دوستت دارم مادر